توی مدرسه‌مون یکی هست که رتبه دهمش میشد۱۰ کشوری. آزمون قبلی شد ۴۰۰ و میگفت گنننند زدم:| همون امکاناتیو داره که منم دارم خب. و چی میشه که اون بهتر میشه؟ فرقمون توی تلاش و پشتکاره، نه هوش. اون اراده‌ش انقدری هست که به خوابشم غلبه کنه. از الان میتونم توی روپوش سفیدی که من آرزوشو دارم ببینمش. حسودی نمیکنم و غر نمیزنم. دارم میگم اگه اون با همین امکانات این شده، پس من قطعا یه اهمال کاری خیلی خیلی گنده داشتم و یه گاف خیلی خیلی زیادی توی درس خوندنم دادم که این نشدم. منی که خودم میدونم بلدم چجوری از پسش بربیام. غر نمیزنم که شبا چه تیره‌ندرست. ولی باید از پس این درسا بربیام من بالاخره. لعنتی فقط ۳۵, هفته مونده. دارم از استرس بالا میارم و این عصبی بودنم زده به پام. از زانو به پایینمو کلا حس نمیکنم. صبحا انگار دارن میبرن اعدامم کنن. باید از پس این چرخه بربیام. باید با دست پر بیام بیرون. من هیچی کم ندارم واقعا. من اگر رتبه نیارم قطعا کم کاری خودمه، نه هیچ چیز دیگه‌ای.اگه اون تونسته رتبه ۱۰ کشوری بشه، دوتا چشم داشته و دوتا دست و دوتا پا. نه کمتر نه بیشتر از من. حله؟ واقعا واقعا میشه و باید بشه.

این اگر اثر منه، و من خالق و نقاش این تابلوام، چیزی نیست که ده سال بعد با پشیمونی نگاهش کنممن درستش میکنم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها