باید خوشحال باشم که هرکاریم بخوام بکنم، هیچکسی رو ندارم؟ مگه من نبودم که میگفتم تنهایی حالم بهتره و خوشحالترم؟ اگه ر. این وضعیتمو ببینه، چی میگه؟ آخرین باری که منو دید برمیگرده به ۷-۸ سال پیش. نمیگه یه آدم دیگه با اسم من داره زندگی میکنه؟:) هر آدمی که گذاشته دیگرون روش برچسب درونگرا بودن رو بزنن، از اول اولش اینجوری نبوده. منم دورههایی که کلی دوست داشتم و باهاشون بیرونم میرفتم داشتم. دورههایی که با کل کلاس دوست بودم رو داشتم و هرچی جلوتر رفتم تنهاتر شدم، چون دیدم چقدر راحت میشه قید رفاقت رو زد، با چشمای خودم دیدم که چجوری میشه ول کرد و رفت.
تنها بودنِ الانم، خواستهٔ منِ دیروزمه که یهجایی از زمان، نشست و پیش خودش گفت بذار ازت محافظت کنم. همون موقعا دورِ خودم سیم خاردار کشیدم که پشتم گفتن اصن خصوصیت خوبی نداره که جلوم گفتن تو اصن دوستات معلوم نیس کجای زندگیتن. حرف شنیدم و با هرحرفی که از کسایی که خودشونو دوستم میدونستن شنیدم، از انتخابم مطمئنتر شدم.
اگر آدما رو به دودستهٔ خوب و بد تقسیم کنین و اونارو از هم جدا نگهدارین و توی دوتا شهر یا حتی کشور متفاوت بذارینشون، بعد از یهمدت حتماً میبینید که آدمای بد، اونقدراام که فکر میکنین و قضاوتشون میکنین بد نیستناونا قبلاً کاراییو کردن که روشون برچسب بد بودن خورده، درست! ولی بهخاطر آدمای بدِ دیگهای که دارن باهاشون زندگی میکنن از خودشون میگذرن بعضی وقتا!
ینی میگم آدمای بد هم، اگر کسی باشه که دوستش داشتهباشن، حاضرن بهخاطر اون آدم که براشون مهمه -حتی اگه آدم خوبی نباشه- بگذرن! آدمای بد وقتی باهم بیفتن، صفتای خوبی پیدا میکنن. این، داستانِ زندگیه دقیقاً. اگه فکرمیکنین آدمی رو توی زندگیتون دارین که میتونین اسمشو بذارین، آدم بد و قضاوتش کنین، قبل از قضاوت اون آدم، یه نگاه به کارا و رفتارای خودتون بندارین، یه نگاه به گذشتهٔ اون آدم بندازینراحت برچسب نزنینراحت قضاوت نکنین!!!
بریدنِ رشتهٔ اتصالم به باقی آدما، کاری بود که سعی کردم تو این چندسال انجام بدم و الان نشستم روی صندلیم و دارم فکر میکنم اینکه کسی بهم پیامی نمیده و خبری ازم نمیگیره خوبه یا بد؟! دنبال مقصر نمیگردم و میدونم که خودم خواستم که اصطلاحاً از آدما دور بمونم، و تنهایی بیرون رفتنم خیلی خوبه ولی همممم بدم نمیومد که یکی باشه که فقط باشه.(آی فشار دادن لبها و بالا انداختن شانه)
درباره این سایت