صبح بلند شدم و کیف و کتاب به دست، نسکافه و آب جوشمو آماده کردم و اومدم کتابخونه. بدم میاد از صدای ریختن آب جوش توی لیوان، برا همینم اومدم توی نمازخونه که اینکارو کنم، بعد خود بستهٔ نسکافه رو جا گذاشتم توی سالن. هیچی دیگه، منم و یه‌لیوان آب جوش توی نمازخونه.


بعد تاکید دارم که من اصلاً آدم گیجی نیستم:||
+ بازم میزتکی گیرم نیومد:| 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها