وقتی بعضی شهرای کشور سیل اومدهبود، بیشترین کسایی که بهشون فکر میکردم، کنکوریا بودن. کنکوریا آدمای خاصی هستن. یعنی آدمای معمولیای هستن که یهدورهای از زندگیشون رو خاص هستن و خاص زندگی میکنن. و از نظر من، آدمای خاص، دارن روش زندگی کنکوریشون رو ادامه میدن.
آدمایی که صبح، از همه زودتر بلند میشن و شب، از همه دیرتر میخوابن و تلاش میکنن و پشت حرف و رویاشون وایمیسن تا به خودشون و بقیه ثابت کنن که اونا فقط حرف یا رویا نیستن. آدمای خاصی هستن؛ نیستن؟
آدمی که اینهمه تلاش بکنه و فردا صبحش بلند بشه و ببینه که اتاقِ دوستداشتنیش که دیواراش شاهد تلاشای اون بودن رو آب برده و اونهمه کتابی که با ذره ذره عذابوجدان جمعشون کرده، خیس خوردهن و وقتی برای ناامیدی و ناراحتی نیست، چون رقباش دارن توی پانسیونهای مطالعاتی و با بهترین شرایط درس میخونن.
حالا یکی از دبیرای ما رفتهبود به یکی از شهرایی که توش سیل اومدهبود و داشت برای ما حرف میزد که اون موجود کنکوری، بهنظرتون فکرشم میکرد که همچین شرایطی براش پیش بیاد؟
میخوام بگم همیشه زندگی غیرقابل پیشبینی عمل میکنه. تا حس کنه که داری پیشبینیش میکنی، با پشتدست میزنه زیر کاسهکوزهت و تو میمونی با حوضت. آره عزیزانم.
کف اتاقم، پتوی دوران بچگیم رو پهن کردم. خودم همراه با تمام کتابام، بهانضمام ماگ کتابخونه و گرینویچ و تختهشاسیام و سوییشرتم به کف اتاق نقل مکان کردیم و چقدر من، اینجا رو دوست دارم. آرامشی که از اتاقم و تنهاییم و یهلیوان چایی میگیرم، انقدر زیاده که میتونم به امروزی که اینهمه سخت گذشت هم فکر نکنم حتی. خیلی سخته ولی امروزم میزنم به حساب سیلهای زندگیم، هوم؟
درباره این سایت