برای من همیشه شروع کردن هرکاری سخت بوده، ولی از اون سخت‌تر تموم کردنش بوده. امروز کاری رو تموم کردم که واقعاً دوست داشتم که ادامه بدمش ولی نشد و این نشدن، هفتاد درصدش تقصیر خودمه! نمیدونم از تموم کردنش چه حسی داشتمعصبانیت، ناراحتی؟ ولی نمیخوام کاری رو که قبلاً انجام دادم رو دوباره انجام بدم. خیلی نبایدای دیگه هم هست که امروز برای خودم گذاشتم. خیلی مرزای بیشتری برای خودم گذاشتم و راضیم. از منی که شروع کردم به زندگی کردن و از منی که با یه‌اتفاق، زانوی غم بغل نگرفتم و دارم سعی میکنم که کنار بیام، راضیم. بعضی‌وقتا، بعضی آدما رو باید کنار گذاشتخوشحال نیستم از کنار گذاشتن جایی که سالها بهش دل بسته‌بودم. دلگیرم و این دلگیریم پاک نمیشه.
یه‌لیوان هات‌چاکلت گذاشتم کنار دستم و فکر می‌کنم و آخر این فکرکردن،‌ به کنارگذاشتن ختم میشه. به کناراومدن ختم میشه. به لبخندِ راضیم ختم میشه. هرچند این سوسول‌بازیای هات‌چاکلت به درد من نمیخوره و بدون چایی‌جآنم، چرخ فکرکردنم کامل نمیشه،‌ ولی موقتاً جوابگوئه:)

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها