کتابخونه نیست که، کلید اسراره:)))))
 اینموقعا چون فصل امتحاناس خیلی سخت جا گیر میاد. دوتا خانوم، سرگردان و منتظر جا بودن، صداشون کردم گفتم من یکم وسایلمو می‌برم اونور، شما صندلی بذارین بیاین اینجا. حالا نه اینکه خیلی فرشتهٔ مهربونی باشما، چون خودمم خیلی‌وقتا سرگردون بودم و منتظر جا و به‌زور جا گیرم اومده، دلم نیومد اونا اینجوری منتظر و آواره بمونن. یاد خودم افتاده‌بودم. 
بعد از نشستن اون خانومه، کمتر از سه‌دیقه یه میزتکی خالی شد:))))
اگه کلیداسرار نیست پس چیه؟:)))
برم سر درسم:دی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها