هرکی خربزه میخوره، پای لرزشم میشینه. فقط یهاحمق میتونه فکر کنه مه با نشستن و خوردن و خوابیدن و درس نخوندن، میتونه رتبهٔ خوب بیاره و زندگی درست درمون داشته باشه و چیزی که یهعمر آرزوشو داشته، بهدست بیاره!
بدترین ویژگیای که یه آدم میتونه داشته باشه دودل بودنه. آدم دودل، از یهجایی به بعد دیگه نمیفهمه که دودله. دودل بودن براش عادت میشه و دیگه کاریش نداره حقیقتاً. میخوام واسه اولینبار تو زندگیم قاطع باشم. میخوام خودِ آیندهم ناراحت نباشه ازم. عمدهٔ ناراحتی من از خودم، اینه که به حرف بقیه خیلی اهمیت میدم. برای قبل از اینکه حرفی بزنن، نگرانم. نگرانی بیخودی و چرتی که باید ترکش کنم و خودمم بیشتر از هرکسی میدونم چقدر برام بده.
آدما عادتشونه که مسخره کنن. اگر رفتار عاقلانه داشته باشی و مثل اکثر خانمای ایرانی، تا یهسنی دختر خوبِ خونه باشی و آقتاب مهتاب ندیده و بعدشم ازدواج سنتی و بچه و این داستانا و قید آرزوهاتو بزنی، یا از خونه فرار کنی و پناهندگی بگیری و بری ماهواره و ضد همهچی حرف بزنی، بازم حرف در میارن.
همهچیز اونجوری که من فکر میکنم، مهم نیستن. ینی دقیقاً یکشنبه امتحان فیزیکی که با جون کندن تونسته بودم نوزده بگیرم رو بهدلیل نداشتن کاغذ برای روشن کردن زغال، زیرش فندک گرفتم و واقعاً چی توی این دنیا ارزشش نسبت به زمان، عوض نمیشه؟
اعتماد و باور.
بگذریم. میخواستم اینجا بنویسم. میخواستم بنویسم که چندسال دیگه بیام و اینجا رو بخونم. بخونم و ببینم که به آرزوهام رسیدم.
از دودل بودن بدم اومده. میخوام قاطع باشم. از حرف مردم نمیخوام بترسم. بذار بگن طرف توی کاخ رویایی و صورتی و بچگونهش زندگی میکنه. وچی از من کم میشه؟
بذار بگن. اگه تا سیسالگیم بهش رسیدم، خب چه اشکالی داره؟ بذار بگن:))
میخوام اینجا پزشکی قبول بشم و طرحمو برم و مدرکمو بگیرم. تخصص رو برم خارج از کشور، یهجای خوبی مثل کانادا یا کرهجنوبی. یهجایی که پیشرفتهتر باشه و سریعتر باشه همهچی.
از کیفیت زندگیای که میتونم توی ایران داشته باشم، راضی نیستم. از ایران رفتن سخته و مشکلای خودشو داره ولی امروز واقعاً حس کردم که میخوام جراح بشم. میخوام جراح مغز و اعصاب بشم.
باید خیلی چیزا رو تغییر بدم و همم، تغییر برای من سخت بود. بود. آره قبلاً تغییرکردنم برام سخت بود. ولی دیگه نیست.
میخوام جراح مغزواعصاب بشم و اگر بعد از مدتها خواستم برگردم ایران، سرمو بتونم بالا بگیرم.
بالاگرفتن سرم، نتیجهٔ پایین انداختنای متداوم و متوالی سرم، خواهد بود. راهِ تغییر، سخته و من میخوام بالاخره این پوستهٔ دودل و بهانهگیر و احمق و سادهٔ ۱۷ ساله رو بشم.
بیست و هشت خرداد نود و هشت
درباره این سایت